سلام دوستای گلم چند تا داستان براتون گذاشتم که خودم دوسشون دارم.......... امید وارم خوشتون بیاد.
23 دقیقه وقت دارم .22دقيقه مانده است.
به فرماندار نامه نوشتم، لعنت خدا به همه ي آنها
.
آه
... 21 دقيقه ي ديگر بايد بروم.
به شهردار تلفن مي آنم، رفته ناهار بخورد
.
بيست دقيقه ي ديگر باقي است
.
نوزده دقيقه مانده است
.(پسر، مي خواهم مردنت را ببينم ): آلانتر مي گويد.
به صورتش نگاه مي آنم و مي خندم
... به چشم هايش تف مي آنم.
هيجده دقيقه وقت دارم
.
رييس زندان را صدا مي زنم تا بيايد و به حرفهايم گوش بدهد
.
هفده دقيقه باقي است
حالا فقط شانزده دقيقه وقت داري
م م م م
متأسفانه نتوانستم برايت کاري انجام بدهم » : وآيلم مي گويد... پانزده دقيقه مانده است.
اشكالي ندارد، اگر خيلي ناراحتي بيا جايت را با من عوض آن
.
چهارده دقيقه وقت دارم
.
پدر روحاني مي آيد تا روحم را نجات دهد،
در اين سيزده دقيقه ي باقي مانده
.
از آتش و سوختن مي گويد، اما من احساس مي کنم که سخت سردم است
.
دوازده دقيقه ي ديگر وقت دارم
.
چوبه ي دار را آزمايش مي کنند
. پشتم مي لرزد.
يازده دقيقه وقت دارم
.
چوبه ي دار عالي است و کارش حرف ندارد
.
ده دقيقه ي ديگر وقت دارم
.
منتظرم که عفوم کنند
... آزادم کنند.
در اين نه دقيقه اي که باقي مانده
.
اما اين آه فيلم سينمايي نيست، بلكه
... خب، به جهنم.
هشت دقيقه ي ديگر وقت دارم
.
حالا از نردبان بالا مي روم تا بر سكوي اعدام قرارگيرم
.
هفت دقيقه ي ديگر وقت دارم
.
بهتر است حواسم جمع قدم هايم باشد وگرنه پاهايم مي شكند
.
شش دقيقه ي ديگر وقت دارم
.
حالا پايم روي سكوست و سرم در حلقه ي دار
...
پنج دقيقه ي ديگر باقي است
.
يالّا، عجله کنيد، چيزي بياوريد و طناب را ببريد
.
چهار دقيقه ي ديگر وقت دارم
.
حالا مي توانم تپه ها را تماشا کنم، آسمان را ببينم
.
سه دقيقه ي ديگر باقي مانده
.
مردن، مردن انسان، به راستي نكبت بار است
.
دو دقيقه ي ديگر وقت دارم
.
صداي کرکس ها را مي شنوم
... صداي کلاغ ها را مي شنوم.
يك دقيقه ي ديگر مانده است
.
و حالا تاب مي خورم و مي ي ي ي ي روم م م م م
24
آخرين غذاي من لوبیاست
|