به جای تاكید روی كیفیت های منفی زن و مرد، چرا روی نقاط مثبت آنها تاكید نكنیم؟ |
بیایید ابتدا از خانم ها شروع كنیم
*خانم ها مهربان ، عاشق و دلسوزند.
*خانم ها وقتی خوشحالند گریه میكنند.
*خانم ها برای نشان دادن توجه و علاقه همیشه كارهای كوچكی انجام میدهند.
*خانم ها برای دستیابی به بهترین چیزها برای همسر و فرزندانشان دریغ نمی كنند.
*خانم ها قدرت این را دارند كه وقتی خیلی خسته هستند و نمی توانند روی پا بایستند ، لبخند بزنند.
*خانم ها می دانند چگونه یك وعده شام یا ناهار معمولی را به یك فرصت تبدیل كنند.
*خانم ها می دانند چگونه از پول خود بهترین استفاده را ببرند.
*خانم ها می دانند كه چگونه یك دوست بیمار را تیمار كنند.
*خانم ها شادی و خنده را به دنیا ارزانی می دارند.
*خانم ها می دانند چگونه ساعت های متوالی كودكان را سرگرم كنند.
*خانم ها صادق و وفادار هستند.
*خانم ها در زیر آن ظاهر نحیف ، اراده پولادین دارند.
*خانم ها برای یاری رساندن به دوست محتاجشان، همه كار انجام می دهند.
*خانم ها از بی عدالتی به آسانی به گریه می افتد.
*خانم ها می دانند چگونه به یك مرد احساس پادشاه بودن بدهند.
*خانم ها دنیا را مكانی شادتر برای زندگی می سازند.
و حالا نوبت آقایان هست
*آقایان برای حمل اشیاء سنگین و كشتن سوسك و عنكبوتها خوب هستند!!!!
|
|
|
عاشق این ترانه هسم ــــــ |
نیمکته کناره فواره ی نور / یه بهونه واسه از تو گفتنه
جای خالیه تو گریه آوره / مرگ لحظه های شیرینه منه
یادته به روی اون نیمکته نور / از تو واژه ها غمو خط میزدیم
دست من به دور گردن تو بود / وقتی که تکیه به نیمکت میزدی
دورمون پرنده ها بودن و عشق / با نگاهه منو تو یکی شد
من میخواستم با تو پرواز کنمو / برسم به عاشقی اما نشد!
دورمون پرنده ها بودن و عشق / با نگاهه منو تو یکی شد
من میخواستم با تو پرواز کنمو / برسم به عاشقی اما نشد!
یه سبد خاطره داره یاده تو/ وقتی که تنها رو نیمکت میشینم
شکر رویا که هنوزم میتونم / توی رویا روی ماتو(ماه) ببینم
از خدا میخوام که عطر دلخوشی / هرجا باشی به مشامت برسه
ممنونم از شبه رویا که بازم / وقته دلتنگی به دادم میرسه
نیمکته کناره فواره ی نور / یه بهونه واسه از تو گفتنه
جای خالیه تو گریه آوره / مرگ لحظه های شیرینه منه
|
|
|
بیوگرافی حسین پناهی |
حسین پناهی در ۶ شهریور ۱۳۳۵ در روستای دژکوه از توابع شهر سوق از توابع شهرستان کهگیلویه در استان کهگیلویه وبویراحمد زاده شد. پس از
اتمام تحصیل در بهبهان به توصیه و خواست پدر برای تحصیل به مدرسهٔ آیتالله گلپایگانی رفت و بعد از پایان تحصیلات برای ارشاد و راهنمایی مردم به
محل زندگیاش بازگشت. چند ماهی در کسوت روحانیت به مردم خدمت کرد تا اینکه زنی برای پرسش مسالهای که برایش پیش آمده بود پیش
حسین رفت و از حسین پرسید که فضلهٔ موشی داخل روغن محلی که حاصل چند ماه زحمت و تلاشم بود افتادهاست، آیا روغن نجس است؟ حسین
با وجود اینکه میدانست روغن نجس است(روغن محلی معمولاٌ در تابستان از حرارت دادن کره بدست می آید و در هوای آزاد و با توجه به گرم بودن
هوا در تابستان روغن همیشه به صورت مایع است) ، ولی این را هم میدانست که حاصل چند ماه تلاش این زن روستایی، خرج سه چهار ماه
خانوادهاش را باید تامین کند، به زن گفت نه همان فضله و مقداری از اطراف آنرا در بیاورد و بریزد دور، روغن دیگر مشکلی ندارد. بعد از این اتفاق بود که
حسین علی رغم فشارهای اطرافیان، نتوانست تحمل کند که در کسوت روحانیت باقی بماند. این اقدام حسین به طرد وی از خانواده نیز منجر شد.
حسین به تهران آمد و در مدرسهٔ هنری آناهیتا چهار سال درس خواند و دوره بازیگری و نمایشنامهنویسی را گذراند. وی در تهران درگذشت.
نمایی از مقبره حسین پناهی درشهر سوق(کهگیلویه)
|
|
|
به خودت بیا !!! |
بـــــــــــــاشه ...
مــــــــــــن بـــــــــــه تـــــــــــو نمــــــــــــــــیام ...
امـــــــــــــا تــــــــــــــــو بـــــــــــــه خـــــــــــــودت
بــــــــــــــیا.!.

|
|
|
متن اهنگ از محسن یگانه |
هيشکي نميتونه بفهمه

هيشکي نميتونه بفهمه که دلم از چي گرفته هيشکي نميتونه بفهمه که صدام از چي گرفته هيشکي نميمونه تا بامن توي راهم همسفر شه آخه ميترسه که با من با دلم دربه در شه
هيشکي نميدونه که چشمام چرا هميشه خيسه خيسه چرا هيشکي حتي يه نامه واسه من ديگه نمينويسه هيشکي نميدونه که قلبم تا حالا چند دفه شکسته هيشکي نميدونه سر راه اون تا حالا چند دفه نشسته
آخه تو کلبه سوتو کور تاريک قلبم خورشيد که جا نميشه ميدونم اگه تا لحظه مرگم بگردم دنبالش پيدا نميشه
  

|
|
|
زیــبا برقـــص |
شــــــــــــــــــــــاید این زندگــــی ؛ آن جشـــنی نباشد که آرزویـــش را داشتــــی . . . . ، ولـی حالا که به آن دعـــوت شدی ؛ تا می تــوانی زیــبا برقـــص . . . . !!!

|
|
|
حاضر جواب |

ﯾﻪ ﺭﻭﺯ ﯾﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯾﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻏﺬﺍ ﻣﯿﺮﻩ ﺳﻠﻒ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩﻭﻟﯽ ﻣﺴﺘﻘﯿﻢ ﻣﯿﺮﻩ ﺳﺮ ﻣﯿﺰ ﺍﺳﺎﺗﯿﺪ ﻭ ﺭﻭﺑﻪ ﺭﻭﯼ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺩﺍﻧﺸﮕﺎﻩ ﻣﯿﺸﯿﻨﻪ ﻭﺷﺮﻭﻉ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﺑﻪ ﻏﺬﺍ ﺧﻮﺭﺩﻥ . ﺍﺳﺘﺎﺩ تا
ﺍﯾﻦ ﺻﺤﻨﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻪ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﻭ ﻣﯿﮕﻪ:ﮔﺎﻭﻫﺎ ﺑﺎ ﭘﺮﻧﺪﻩ ﻫﺎ ﺗﻮ ﯾﻪ ﺟﺎ ﻏﺬﺍ ﻧﻤﯿﺨﻮﺭﻥﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﻧﺴﺮﺩ ﻣﯿﮕﻪ : ﺑﻠﻪ ﺩﺭﺳﺘﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﻣﻨﻢ ﭘﺮﻭﺍﺯﻣﯿﮑﻨﻢ ﻭ ﻣﯿﺮﻡ ﯾﻪ ﺟﺎ
ﺩﯾﮕﻪ ﻣﯿﺸﯿﻨﻢ ! ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺷﺪﯾﺪﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﯼ ﺣﺎﺿﺮ ﺟﻮﺍﺏ ﻋﺼﺒﺎﻧﯽ ﻣﯿﺸﻪ ﺗﺼﻤﯿﻢ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ﻣﻮﻗﻊ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺑﺰﻧﻪ ﺩﻫﻦ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﺭﻭ ﺳﺮﻭﯾﺲ ﮐﻨﻪ ! ﺳﺮ ﺍﻣﺘﺤﺎﻥ ﺍﺳﺘﺎﺩ ﺑﻌﺪ
ﺍﯾﻨﮑﻪ ﻭﺭﻗﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮﺭﻭ ﺗﺼﺤﯿﺢ ﻣﯿﮑﻨﻪ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﻣﯿﺸﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻣﯿﺘﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﺭﺍﺣﺘﯽ ﺩﺭﺳﻮ ﭘﺎﺱ ﮐﻨﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻫﻤﯿﻦ ﺑﺶ ﻣﯿﮕﻪ : ﯾﻪ ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻢ ﺍﮔﻪ ﺟﻮﺍﺏ ﻣﻨﻄﻘﯽ ﺑﺪﯼ ﻧﻤﺮﻩ ﺗﻮ
ﻣﯿﺪﻡ.ﻭ ﺳﻮﺍﻝ ﺍﯾﻨﻪ : ﺗﻮ ﯾﻪ ﮐﯿﺴﻪ ﭘﻮﻝ ﻭ ﺗﻮ ﯾﻪ ﮐﯿﺴﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺷﻌﻮﺭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻩ ﺗﻮ ﮐﺪﻭﻣﻮ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﮑﻨﯽ؟ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﮐﯿﺴﻪ ﭘﺮ ﭘﻮﻝ ! ﺍﺳﺘﺎﺩ : ﻭﻟﯽ ﻣﻦ ﻋﻘﻞ ﻭ ﺷﻌﻮﺭ ﻭ ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ
ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﻬﻤﺘﺮ ﺍﺯ ﭘﻮﻟﻪ!ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ: ﺑﻠﻪ ﺩﻗﯿﻘﺎ ! ﭼﻮﻥ ﻫﺮ ﮐﺴﯽ ﭼﯿﺰﯾﻮ ﻭﺭﻣﯿﺪﺍﺭﻩ ﮐﻪ ﻧﺪﺍﺭﻩ ! ﺍﺳﺘﺎﺩ ﮐﻪ ﺩﯾﮕﻪ ﺧﻮﻧﺶ ﺑﻪ ﺟﻮﺵ ﺍﻭﻣﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﭘﺎﯼ ﺑﺮﮔﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﻣﯿﻨﻮﯾﺴﻪ " ﮔﺎﻭ
ﻭ ﺑﺮﮔﻪ ﺭﻭ ﻣﯿﺪﻩ ﺑﻪ ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ . ﺩﺍﻧﺸﺠﻮ ﺑﺪﻭﻥ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﻪ ﺑﺮﮔﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﮐﻨﻪ ﺍﺯ ﮐﻼﺱ ﻣﯿﺮﻩ ﺑﯿﺮﻭﻥ وﻟﯽ ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﺑﻌﺪ ﻣﯿﺎﺩ ﺗﻮ ﻭ ﺑﻪ ﺍﺳﺘﺎﺩﺵ ﻣﯿﮕﻪ : ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﺷﻤﺎ ﭘﺎﯼ ﺑﺮﮔﻪ ﻣﻦ
ﺍﻣﻀﺎﺗﻮﻧﻮ ﺯﺩﯾﻦ ﻭﻟﯽ ﻧﻤﺮﻩ ﻣﻨﻮ ﯾﺎﺩﺗﻮﻥ ﺭﻓﺖ ﺑﻨﻮﯾﺴﯽ
|
|
|
|
|